با سقوط سلسلهی ساسانی زندگی در ایران به گونه ای دیگر رقم خورد و روزگار روی دیگر خود را نشان داد. دینیاران یا روحانیون زرتشتی مرجعیت سیاسی خود را برای همیشه از دست دادند. آنان تا پیش از این در کسوت مرجعیت دینی و سیاسی به رتق و فتق امور میپرداختند و در تمام دستگاه حاکمیت نفوذ ویژه داشتند. حتی خود شاه میبایست از جناب موبد تاییدیه داشته باشد؛ حال آنکه از دوبال ریاست ساسانیان، تنها بال دیانت باقی مانده و بال سیاست از بین رفته بود و بهدینان در زیر فرمان مسلمانان بودند؛ معلوم نبود که آیا چیزی از قداست و دیانت زرتشتی باقی خواهد ماند یاخیر؟! ایران یکپارچه اسلامی نشد اما اسلام به سرعت هر روز پیشرفت میکرد و رویهی حقیقت خود را مکشوف تر مینمود. اکثر مسلمانان ایرانی نه با زور شمشیر، بلکه با قدرت استدلال ایمان میآوردند. غیرت و تمدن ایرانی به هر کسی اجازه نمیداد که بخاطر تیزی شمشیر ایمان خویش را از دست دهد و ذلت دنیا و آخرت را بپذیرد. اگر چه شمشیر تازیان تیز بود اما در مصاف با ایمان آهنین ایرانیان، کارآمدی چندانی نداشت؛ بلکه بالعکس گرایش ایرانیان به اسلام عمدتا از سر شوق و استدلال عقلی بوده است. آنچه بیشتر ایرانیان را به پذیرش دین جدید تشویق مینمود مشابهتهای دین خود با دین جدید بود، و البته بی میل نبودند که از فشار طبقه روحانی و قوانین سخت دینی زرتشتی رهایی یابند. از این روی لباس نوی حق و حقیقت را در بهارآزادی اسلامی بر تن نهادند. البته فشار مستقیم از ناحیه حاکمان مسلمان و فقر، جامعه و دینیاران زرتشتی را تهدید میکرد و از این بابت دینیاران بسیار متأثر میشدند[2]. برخی از مومنین برای فرار از پرداخت جزیه اسلام را به ظاهر پذیرفتند. یا در مناطقی مانند سواد و خراسان دهقانان برای حفظ موقعیت اقتصای و اجتماعی خویش اولین کسانی بودند که دین خرید اینترنتی فایل متن کامل : خود را تغییر دادند. حقیقت آن است که کیش زرتشت هیچگاه سقوط نکرد و هنوز هم که هنوز است به علت شهامت و پایداری نسلهای پیدرپی دوام آورده است. کاهش پیروان این دین با گذشت زمان اختصاص به کیش زرتشت ندارد. این سرنوشت عمومی تمام جماعات مذهبی است که زیر فرمان کسانی قرار میگیرند که پیرو کیش دیگرند و رواج کیش خود را از فرائض دینی میدانند.[4]
فرم در حال بارگذاری ...