ازجمله عواملی که در بقای سازمانها بسیار مؤثر است و همواره مدنظر مسئولان و مدیران سازمانها هست، نیروی انسانی است. مطالعه و بررسی تاریخچه توسعه و تحول جوامع صنعتی نشان میدهد که نیروی انسانی ماهر و پرورشیافته در فرایند تحول جامعهی سنتی به جامعهی صنعتی تأثیر انکارناپذیری داشته است، بهنحویکه نیروی انسانی را مهمترین و اصلیترین عامل توسعه جوامع و سازمانها قلمداد نمودهاند. زمانی تصور میشد که ارضای نیازهای افراد از منابع و امکانات سازمانها میکاهد. بر اساس این تصور برای اینکه به حداقل بازدهی برسیم باید حداقل نیازها ارضا شود، اما امروزه این نظریه بهکلی منتفی شده است. هماکنون کارشناسان مدیریت معتقدند چنانچه نیازهای واقعی کارمندان بهدرستی درک و به آنها بها داده نشود و مدیران در صدد ارضای آنها برنیایند، بهرهوری در سازمان کاهش مییابد زیرا علاقهمندی و نگرش مثبت به شغل سبب تلاش و کوشش کاری بیشتر و درنتیجه باعث کاهش هزینه ها میشود (الوانی، ۱۳۷۰).
از سوی دیگر با توجه به اینکه افراد در سازمانها دارای نگرشهای شغلی متعددی هستند، بررسی نگرشهای کارمندان به دلیل نتایج فراوانی که میتواند بر بهبود رفتار سازمانی داشته باشد طی چند دهه گذشته موردتوجه پژوهشگران و صاحبنظران بوده است. پژوهشهای انجامشده در مورد نگرش اعضای سازمانها باعث میشود تا مدیران از نوع نگرش کارکنان نسبت به خودآگاه شوند و دریابند که آیا سیاست و رویهای که به اجرا درمیآورند منصفانه است یا خیر؟ بنابراین مدیران بایستی به نگرش اعضا و کارکنان سازمان توجه زیادی داشته باشند؛ زیرا این نگرشها موجب تأثیر بر رفتار افراد در سازمان میشود (رابینز، ترجمهی پارسائیان و اعرابی، ۱۳۷۷).
رضایت شغلی عبارت است از حدی از احساسات و نگرشهای مثبت که افراد نسبت به شغل خود دارند. هنگامیکه یک شخص میگوید دارای رضایت شغلی بالایی است، این بدان مفهوم است که او واقعاً شغلش را دوست دارد، احساسات خوبی درباره کارش دارد و برای شغلش ارزش بسیاری قائل است (مقیمی، ۱۳۸۰).
رضایت شغلی یکی از مهمترین زمینهی نگرش افراد است که بهواسطهی اثرات زیادی که دارد، از اهمیتی بالا برخوردار است؛ بنابراین انگیزش فرایندی روانشناختی و چندوجهی است که رفتارهای افراد را به سمت هدفهای بهینه هدایت میکند و رضایت شغلی احساس مطلوب، مثبت و خوشایندی است که افراد از شغل خود دارند.
1ـ2ـ بیان مسئله
در سالهای اخیر تحقیقات بسیاری در ارتباط با نظریه دلبستگی انجامشده اما تعداد اندکی از آن در محدوده سازمانها بوده است. به نظر میرسد افراد تجارب اجتماعی شکلگرفته خود را که با توجه به الگوهای فعال درونی دلبستگیشان در آن ها منعکسشده ارزیابی میکنند بهویژه در مواقعی که اطلاعات اجتماعی مبهم باشد. طرحوارههای درونی که مربوط به روابط بین فردی است احتمالاً تبادلات بین فردی را نیز ارزیابی میکنند.
کارایی و اثربخشی سازمانها از عوامل متعددی اثر میپذیرد که یکی از آن ها دلبستگی شغلی کارکنان هست. دلبستگی شغلی نیز از عوامل متعددی تأثیر میپذیرد. افراد در سازمانها دارای نگرشهای متعددی میباشند که بر رفتار آنان در سازمان تأثیر میگذارند. در میان این نگرشها واژه دلبستگی شغلی مدتزمان زیادی نیست که وارد رفتار سازمانی شده است. سازمانها به کارکنانی نیازمندند که سازگار با ارزشها و اهداف سازمانی، دارای انگیزه قوی و متعهد و متمایل به حفظ و ادامه عضویت سازمانی باشد. فراتر از شرح وظایف مقرر و معمول خود به کار و فعالیت بپردازند؛ کارکنانی که بخواهند و بتوانند بیش از مقدار معمول برای دستیابی به اهدافی سازمانی مشغول به کار باشند (حیدرینژاد، 1390).
لاولر و هال (1970) یک دیدگاه واقعبینانهتر در مرد دلبستگی شغلی ارائه دادهاند و معتقدند اگرچه میزان دلبستگی افراد تا حدودی متأثر از زمینههای قبلی و
خرید اینترنتی فایل کامل :
ویژگیهای فردی آن ها هست، لیکن موقعیتهای محیطی و سازمانی نیز در ایجاد دلبستگی شغلی اهمیت دارند. کارکنانی که از محیط کاری سالم برخوردارند، با به کار بستن تمامی توان خویش در راستای کارایی بیشتر و بهتر کاری خود گام برمیدارند. بر طبق تحقیقات کارکنان با دلبستگی شغلی زیاد، از شغل خود راضیتر و موفقترند و میزان ترک کار و غیبت آن ها در مقایسه با کارکنان با دلبستگی شغلی پایین، کمتر است (گونزالز، 2006).
رضایت شغلی ازجمله عوامل دیگری است که در افزایش بهرهوری کارکنان و سازمانها تأثیر مثبت دارد. رضایت شغلی احساسات و نگرشهای مثبتی است که افراد به شغل خود دارند. رضایت شغلی نیروی انسانی از عوامل مؤثر در افزایش کارایی و بهرهوری و کاهش تشویش، غیبت کاری، تأخیر در کار، ترک خدمت، فعالیت اتحادیه و بازنشستگی زودرس است. محققان رضایت شغلی را از دیدگاههای گوناگونی تعریف و توجیه کردهاند. گروهی معتقدند رضایت شغلی بهشدت با عوامل روانی ارتباط دارد؛ بهعبارتدیگر، این عده رضایت شغلی را در درجه اول از دیدگاههای روانی و خصوصیات فردی توجیه میکنند. فیشر و هانا رضایت شغلی را عامل روانی قلمداد میکنند و آن را نوعی سازگاری عاطفی با شغل و شرایط اشتغال میانگارند؛ یعنی اگر شغل موردنظر لذت مطلوب را برای فرد تأمین کند، فرد از شغلش راضی است. در مقابل چنانچه شغل موردنظر رضایت و لذت مطلوب را به فرد ندهد، فرد شروع به مذمت شغل می کند و درصدد تغییر آن برمیآید (ابراهیمزاده، 1376).
رضایت شغلی یکی از عوامل بسیار مهم در موفقیت شغلی و عاملی است که باعث افزایش کارایی و نیز احساس رضایت در فرد میگردد. رضایت شغلی پدیدهای است که از مرز سازمان فراتر میرود و آثار آن در زندگی خصوصی فرد و خارج از سازمان نیز مشاهده میشود. در کارکنان بهواسطه کار کردن در یک شغل حالتهای متفاوتی ایجاد میگردد. چنانچه افراد از شغل خود راضی باشند، این وضعیت موجب میشود با انگیزه و علاقه بیشتری به انجام وظایف خود همت گمارند. چنانچه کارکنان از شغل خود ناراضی باشند، موجب میشود علاقه و تعهد کمتری به انجام وظایف داشته باشند (اسکوئی، 1381).
مطالعه رضایت شغلی از دو بعد حائز اهمیت است: نخست از جنبه انسانی که شایسته است با کارکنان بهصورت منصفانه و با احترام رفتار گردد؛ و دوم از جنبه رفتاری که توجه به رضایت شغلی میتواند رفتار کارکنان را بهگونهای هدایت نماید که بر کارکرد و وظایف سازمانی آن ها تأثیر بگذارد و به بروز رفتارهای مثبت و منفی از طرف آن ها منجر گردد (اسپکتر، 2000).
لذا با توجه به اینکه معلمان مهمترین نقش را در فرایند تعلیم و تربیت دارند بنابراین در تلاشی که اصلاح فرایند آموزشوپرورش را مدنظر داشته باشد. بینیاز از توجه به معلمان نیست و ازآنجاکه رابطه مستقیمی بین رضایت شغلی و عملکرد آنان وجود دارد لازم است به موضوع رضایت شغلی معلمان توجه خاصی مبذول شود (عباسزادگان، به نقل از موسوینژاد، 1382).
با توجه به تحقیقات گذشته و با نظر به اینکه به نظر میرسد رضایت شغلی از متغیرهای متعدد ازجمله دلبستگی تأثیر میپذیرد در این تحقیق در پی بررسی نقش و رابطه جامعهشناختی دلبستگی شغلی با رضایت شغلی هستیم.